-
دل .....
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 12:05
وقتی حرفی نماند برای گفتن و گوشی نباشد برای شنیدن رفتن بهانه خوبی است برای نماندن وقتی صبرت تمام شد برو رفتنت دل می شکند اما ماندنت غرور می شکند دل بشکنی بهتر است تا با ماندنت غرور آدم را بشکنی . زخم دل را مرهم می گذارند با خاطراتت اما غرور را مرهمی نیست دل را بشکن و برو .
-
خدایا شکرت
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 17:26
به نام او سلام 4سال پیش وقتی وبلاگمو ساختم که دانشگاه قبول نشده بودم این وبلاگ شد جایی برای تنهایی من ودلتنگیهام اما امروز که اینها رو مینویسم 3 سال از دانشجو بودنم گذشته و با کمک خدا ترم پاییز ترم آخرم هستش امیدوارم یه روزی پایان تحصیلات دوره ارشد و دکترامو بنویسم.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 دیماه سال 1390 17:08
به توکل نام اعظمت بسم الله رحمان احیم خدایا خودت به همه کمک کن تا تو زندگی موفق باشن
-
فریاد
شنبه 19 آذرماه سال 1390 16:23
گاه تو مرا یاد کن ای هم نفس کاه تو مرا یاد کن ای هم قفس
-
جاده
شنبه 19 آذرماه سال 1390 16:21
-
کوچولو
شنبه 19 آذرماه سال 1390 16:18
-
من و شعرام
یکشنبه 6 آذرماه سال 1390 10:25
به نام او یه شعر جدید از خودم امشب همه موسیقی جهان می تراود از چشمان تو شاید بشنوم من امشب ترانه ای از لبان تو امشب همه واژهها می آیند به پابوس تو امشب همه دنیا بامن می آیند به دیدار روی تو همه واژههایم شده سرمشق تکرار گفتار تو شاید که ندانی که دلم چدر تنگ است برای دیدار تو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 2 آذرماه سال 1390 09:37
-
تنها
شنبه 28 آبانماه سال 1390 16:24
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 آبانماه سال 1390 16:21
-
خدایا
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1390 09:54
خدایا قلبم تشنه ی نور و عشق توست هر روز در افکار وآرزوهایم به سوی من بیا... در رویاهایم در خنده ی نشسته بر لبانم و در اشک چشمانم به سوی من بیا... در عبادت و کارم در زندگی و مرگم به سوی من بیا... و با رحمت و عشقت با من باش...
-
مجنون
پنجشنبه 26 آبانماه سال 1390 09:49
یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست جامش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو لیلای تو من نیستم گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پیدا و پنهانت منم سالها با جور لیلا ساختی من کنارت بودم و نشناختی
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 آبانماه سال 1390 15:27
به نام او هر چند خیلی دیر اما... نمیدونم از کجا بگم خیلی دلگیرم امسال سال سوم دانشگاه منه اما اینقدر دل تنگی دارم واسه خانوادم انگار که سال اوله با اینکه ۲ ساعت راهه اما روز به روز دارم بدتر میشم خودمو همش مشغول میکنم اما بازم بی فایده هست.
-
دریای من
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 10:47
-
من و دنیای من
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 10:28
به نام او شاید بعد مدتها به خودم اومدم دیشب تو شب یلدا خواستم که دوباره باشم همونی که میخوام همونی که آرزوی منه الان پرم از حس بودن پر تازگی پر نشاط برای شروع دوباره و ساختن دنیای زیبایی که میخوام میخوام باشم ثابت کنم میتونم چون خدا به من ای قدرت رو داده. شعری که نوشتم واسه چند شب پیشه البته بعد از مدتها که حتی حسی به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آذرماه سال 1389 15:22
به نام او سلام من اومدم با یه دنیا تنهای اما این بار داستان فرق داره عضو تیم کاراته دانشگاه شدم و تیم دانشگاه ما دوم شد خوشحالم هفته پیش ۱ شنبه از ساری اومدم .
-
حرف
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 09:53
وقتی دفتر خاطرات سال پیشمو ورق میزنم می بینم چقدر اتفاقات زیادی افتاده که کاش نمی افتاد و خیلی هاشون هم خوب و عالی بودن به هر حال زندگیه دیگه حرف خیلی هست اما نمیدونم که چی بگم....
-
سلام
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 09:45
به نام او سلام هرچند که خیلی خیلی دیر اما اومدم نوشته زیرم یه بنده خدا واسم گذاشته بود تو نظرات منم گذاشتم که شما هم بخونین تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل جزیره دور افتاده، افتاده بود. او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 11:36
سلام امتحانات شروع شده و من مثل همه درگیرم ولی قول میدم زود برگردم
-
دلتنگم واسه چشمات
یکشنبه 22 فروردینماه سال 1389 10:07
یه نشونه توی چشماته که واسه من مقدسه که واسه من آروم جونه تو ندونستی که همیشه قلب من واسه تو بی قراره همیشه بازی گرفتی همه حرفای دلمو چی بگم که تو از حرفای من خسته بودی...
-
پایان
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 09:56
زندگی آغازیست با غصه هایی بی نهایت با دردهای عمیق ابدی وهمچنان باقی ست هر چند کوشا و پر تلاش اما زمانی که قلبی گرفت و دلی شکست همه چیز پایان می یابد چنانچه توبخواهی و یا آنکه نخواهی زمان همیشه آنگونه که ما می خواهیم پیش نمیرود اما و دیروز واما امروز و اما فردا ..... هر کدام دادرای خاطره ای هستند که گاه باقی می ماند و...
-
تلاش
سهشنبه 12 آبانماه سال 1388 10:06
به نام خدا تصمیم گرفتم با تمام تلاشم درس بخونم تا موفق باشم خدایا کمکم کن که تو تمام پناه همه ای
-
تنهایی
یکشنبه 19 مهرماه سال 1388 09:32
به نام خدایی تنهاییم سلام امروز بد جور دلم گرفته واسه چی نمیدونم مامانم هم زنگ زد امابازم .... خداجون کمکم کن تا بتونم دوری رو تحمل کنم آخه خیلی سخته هرچند خودمو با درسا سر گرم می کنم.
-
من و من
سهشنبه 14 مهرماه سال 1388 10:20
به نام او سلام امروز ۴روزه که اومدم لاهیجان با دوستم و کلاسامون شروع شده دیگه همین.
-
گلها زیبایند
سهشنبه 13 مردادماه سال 1388 10:50
-
منو شعرای نصفه نیمه
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1388 14:15
یا حق 2شب پیش یه دفعه این شعر به ذهنم رسید اما میدونم که تقریبا " نصفه مونده چکار کنم تازه کارم هرچی فکر کردم بقیه ش نیومد.... شکایت می کنم از تو پیش خداوند اگر امشب تو بخواب من نیایی میرم میشینم روی ابرا تا تورو ببینم من یواشی میگم بیا دل و دیده پر ز خون شد میگی اگه نداشتم کاری نمی دونم چرا تو بی وفایی مگر رسم...
-
زندگی
جمعه 8 خردادماه سال 1388 11:25
کاش کسی بفهمد زندگی بعد از بن بست نیز ادامه دارد.زندگی آغازیست در پس پایان ظاهری آن وآغازیست در کنار آنانکه دوستشان داریم
-
دوست
پنجشنبه 7 خردادماه سال 1388 19:10
امروز آغازیست برای زیستن زندگی کردن در کنار آنانکه دوستمان دارند ودوستشان داریم.
-
به همه کوزه های شکسته!
جمعه 1 خردادماه سال 1388 14:46
به همه کوزه های شکسته ! یک سقا در هند، دو کوزه بزرگ داشت که آنها را به دو سر میله ای آویزان می کرد و روی شانه هایش می گذاشت. در یکی از کوزها تًرًک کوچکی وجود داشت. بنابراین، کوزه سالم همیشه حداکثر مقدار آب را از رودخانه به خانه ارباب می رساند، ولی کوزه شکسته تنها نصف این مقدار را حمل می کرد. به مدت دو سال ادامه داشت...
-
عشایر ایران
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1388 01:08
ه