دلنوشته های طلایی

وبلاگ اختصاصی سامره

دلنوشته های طلایی

وبلاگ اختصاصی سامره

مجنون

یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست

عشق آن شب مست جامش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای بر صلیب عشق دارم کرده ای

مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو لیلای تو من نیستم

گفت ای دیوانه لیلایت منم در رگت پیدا و پنهانت منم 

سالها با جور لیلا ساختی  من کنارت بودم و نشناختی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد